زندگی ساده پوریا

ساخت وبلاگ
  همیشه این سوال در ذهنم بوده است که چرا باید سخت ترین کار دنیا ابتدایش آسان ترین کار دنیا باشد. کشتن یک شخص تنها از بین بردن او نیست هر شخصی در این دنیا گنجینه ای بزرگ از تجربیات است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. روی دیگر سکه تولد است، تولد آمدن به دنیایی نا آشناست هیچ وقت در هیچ کس را ندیده ام که حتی در زندگی روزمره خودش تجربیاتش مزه یکنواختی داشته باشد این یعنی ما وقتی متولد میشویم در دنیایی قدم می گذاریم که به طور کامل ناشناخته است و آدمی چگونه میتواند از سیاره های دیگر اطلاعات بگیرد با تجربه و آزمایش های بیشمار و آدمی هم برای شناخت دنیایی که در آن است تنها راهش همین است. تجربه کردن و البته خواندن. حال چقدر باید جرات داشته باشیم که بتوانیم به خود بقبولانیم که شخصی را وارد این دنیا کنیم و آن شخص از پس این تجربیات که تلخ و شیرینش بهم گره خورده است بتواند جان سالم بدر برد و زندگی خوبی را برای خودش بسازد؟ قطعا هیچ کس جوابی قاطع نمی تواند به آن بدهد و تعداد اندکی تفکری پشت هر کار خودشان دارند، یعنی تفکری بزرگ برای کاری که قرار است بزرگ باشد، چرا که این آزمایشی کوچک نیست که اگر با شکست روبرو شد بیخیال آن شویم نه این شکست میتواند معناهای زیادی داشته باشد.چندی پیش دوباره فیلم "انجمن شاعران مرده" را تماشا کردم، فیلمی که یکی از کلت های سینمایی برای من محسوب میشود. اینبار سعی کردم دقیق تر به داستان نگاه کنم، خود را از داستان جدا کنم و این داستان را بعنوان داستانی مشابه نگاه نکنم وقتی به صحنه آخر فیلم رسیدم فکر اینکه قاتل واقعی "نیل" چه کسی میتواند باشد مرا رها نکرد. آیا واقعا پدر و مادر او قاتلین اصلی او بودند یا آقای "کیتینگ" ؟ شاید باید کمی عمیق تر به داستان نگاه کنیم زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 19 بهمن 1400 ساعت: 14:29

  این روزها خیلی دوست دارم درباره هنر بخوانم دست خودم نیست هر چه بیشتر فکر میکنم که یکی از اساسی ترین ساخته این دنیا را نمیتوانم درک، درک نکردن مرا آزار میدهد و باعث میشود بیشتر و بیشتر درباره هنر بخوانم. بعد از اینکه کمی درباره سینما خواندم، با کتابی با عنوان "Art as  therapy" آشنا شدم که عنوانش مرا جذب کرد وقتی نویسنده کتاب را دیدم فهمیدم که میتواند کتابی زیبا و پر معنی باشد.کتاب "هنر چگونه میتواند زندگی ما را دگرگون کند." (Art as therapy) نوشته "آلن دوباتن" و "جان آرمسترانگ"، این کتاب در سال 2013 منتشر شد.یکی از دلایلی که مرا بخواندن این کتاب جذب کرد "آلن دوباتن" است شخصی که همیشه تلاش میکند فلسفه را وارد زندگی روزمره ما بکند و از همه مهم تر طعم خوش کتاب "جستار های در باب عشق"ـش هنوز در ذهن خود دارم و وقتی که کتاب را میخواندم نمیدانستم که در 24 سالگی توانسته است این کتاب را نوشته است و چقدر یک شخص در 24 سالگی بر رابطه واقف و درک عمیقی از آن داشته باشد که این کتاب را نوشته است. در سوی دیگر این کتاب "جان آرمسترانگ" است که نظر نزدیک بهم دارند و هر دو تلاش میکنند که ما را به سوی زندگی عاقلانه تر و بهتری راهنمایی کنند و این میتواند کتابی خیلی خوبی را در اختیار ما بگذارد.راستش را بخواهید من اگر سینما یا کتاب را دوست دارم به خاطر زیبایی آن نیست، من اگر جذب نقاشی می شوم دلیلیش این نیست که نقاشی زیباست یا فیلمی دارای زیبایی بصری ست یا کتاب تصوری از یک رویای زیبا را در اختیار من می گذرد. کتاب های بسیاری وجود دارند که در آن تصویری زیبا از زندگی به ما نشان میدهند اما این تصویر بر روی کاغذی نازک است کشیده است با اولین طوفان ناامیدی پاره میشود و دیگر جایی در زندگی زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 130 تاريخ : سه شنبه 19 بهمن 1400 ساعت: 14:29

  اگر به ما بگویند که معنی چند لغت را میدانیم میتوانیم عداد بزرگی را نام ببریم، میتوانیم کتاب ها را بدون تپق زدن بخوانیم و یا اگر به کارنامه دوران مدرسه یا رزومه کاری ما نگاه کنند میتوانند بفهمند که چه قدر موفق بوده ایم یا اگر مسئله ای از ریاضی را برایما بنویسند میتوانیم جواب را در عرض چند دقیقه بدست بیاوریم و یا قضیه ای در محاسبات را به راحتی حساب کنیم. میتوانیم به تابلویی از داوینچی نگاه کنیم و بدانیم از چه سبکی و از دوره ایست. میتوانیم به ماه نگاه کنیم و درباره فاصله او با زمین یا مسائلی ستاره شناسی یا حتی فیزیک و شیمی به خوبی اظهار نظر کنیم. ساندویچ دین و فلسفه با سس مکتب های سیاسی را هر روز در بحث های سیاسیمان نوش جان میکنیم اما وقتی بچه ما درباره آینده از ما سوال میکند انگشت به دهان می مانیم یا جوابی آنقدر پرت به او میدهیم که او را به لبه پرتگاه نزدیک میکنیم. به نظر شما کدام یک بهتر است؟ اینکه مسائل سخت ریاضی و فیزیک و هنری را بتوانیم جواب بدهیم یا اینکه بتوانیم به سادگی درباره آینده با فرزند خود حرف بزنیم بطوری که در همان دنیای کودکی خود تصوری واضح از آینده ای که میخواهد ترسیم کند؟نمیخواهم جوابی به سوالی که کرده ام بدهم، چرا که قطعا میدانید هر شخصی میتواند جوابی با دلایلی مختلف برای خودش داشته باشد و این برعهده من نیست که آن را رد کنم یا با آنها موافقت کنم اما میخواهم درباره اهمیت سوال هایی که بچه ها میبپرسند یا به عبارت دیگر سوال های کوچک برایتان بگویم که در فیلمی که چند روز پیش دوباره به تماشایش نشستم به من روشن کرد. چیزی که تا به آن روز هرگز به آن دقت نکرده بودم که چه قدر میتواند برای زندگیمان مهم و حیاتی باشد.  چند روز پیش درباره جزئیات در هنر زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 129 تاريخ : سه شنبه 19 بهمن 1400 ساعت: 14:29